Monday, November 06, 2006

سپاهیان سعد بن ابی وقاص به دروازه های شهر رسیده اند رودابه ، سردشت خالی میشود از مردم و کودکان تباه میشوند با زوزه بمب ها. مرا دیگر طاقتی نیست تا شمشیر بر کشم . قسم به عظمت امپراطوری باستانی مان تا بحال دشمنانی چنین ندیده ام بانوی من که حلبچه بوی مردار میدهد .نگو که بزدلیم ، نگو بانو .من میمانم در رزمگاه و به گاه غروب پیکرم را سربازان خواهند یافت به میانه میدان . بانو جان نمی توانم ایراندخت را ببینم که به عقد قتیبة بن مسلم در می آید وطارق عزیز خطبه میخواند برای دوچشم آریایی اش و آرشم را ببینم که کاه جلوی اسبان عرب میریزد ،وقتی قهرمان عرب به تحقیرمان لب می گشاید بانو ! بانو جان می ترسم از روزی که شیهه خشن سرداران عرب پای دیوارهای خانه مان برسد و تو را دست بسته جلوی دوچشمم ببرند .شرم دارم از ایراندخت .پیکر مرا به گاه غروب از میانه میدان خواهند یافت ، لیک تا غروب به رسم عاشقی به بیستون پناه ببر به تراش تیشه های فرهاد که دیشب در هلهله قبایل عرب فرهاد قربانی شد برای پسر بابل
رودابه جان این نزاع تا ابد پایدار می ماند . عرب را با پارسیان سازش نخواهد اوفتاد،صدام از جنگ قادسیه می گوید والله اکبر سر میدهد و به شرافت عرب قسم می خورد .سالها می آیند و می روند و فرزندان عرب را سیری نخواهد بود از نوشیدن خون کودکان ما، خرمشهررا کودکان ما خونین شهر می خوانند ، صدام قهرمان عرب می شود از کرانه های مغرب عرب تا فلسطین و شام و شبه جزیره ! صدام قهرمان می شود و نامش در گوش کودکان عرب زمزمه.کودکان ایران زمین اما می مانند ،می دانم. که دوباره ریشه می زنند در خاکی که کوروش بر آن بوسه زد ..آخرین نزاع اما سوگ سیاووشان است
بانو جان ،به گاه غروب پیکرم را به میانه میدان خواهند یافت ،قهرمان عرب سقوط خواهد کرد به روزگاری که کودکان سرزمین من دوباره هجی می کنند نام کوروش را .ولی هیچ ایرانی به هلهله نمی نشیند به مرگ آن پیر کریه که کودکان من بیزارند از خونی که عرب هدیه داد به ایران زمین ، به بیستون پناه می برند فرزندان من وقتی قهرمان عرب به مرگ خویش سیاه میپوشد....ایرانیان را رسم عاشقی خوشتر آید تا شرح کشور گشایی .به بیستون پناه مبیرند و سرود مهر سر خواهند داد در دامنه های عاشقی .کودکان عرب به بغداد اما طناب می بافند
مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

7 Comments:

Anonymous Anonymous said...

از نوشیدن خون کودکان ما، خرمشهررا کودکان ما خونین شهر می خوانند ، صدام قهرمان عرب می شود از کرانه های مغرب عرب تا فلسطین و شام و شبه جزیره !

تلخ می فهمم که چه می گویی پروانه عزیز.

2:51 AM  
Anonymous Anonymous said...

روزی خواهد آمد که در این محنتگاه
کسی فریاد خواهد زد
کوروش آسوده بخواب
چراکه ما بیداریم

6:51 AM  
Anonymous Anonymous said...

salam
shab khosh
kheyli ziba bood
ham neveshteye akhar
ham baghiye mataleb
az ashnayi ba inja
shoma
va weblogetoon khorsandam
omidvaram ke baz ham betoonam motoon ezibaye shoma ro bekhoonam
montazeretoon hastam
shab khosh

10:06 AM  
Anonymous Anonymous said...

مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک
چند روزی قفسی ساخته اند از بدنم

9:04 PM  
Anonymous Anonymous said...

باز هم برایمان بنویس پروانه
از رستم بنویس که در صف ایرانیان
لرزه بر اندام تورانیان انداخته
و از شیرزنانی که به گاه ِ نبرد
کودکان سیزده سالیشان را به زیر تانک می برند
تا کسی بر تخت بنشیند و فراموش کند همه ی کودکی مان را
بنویس
از پرستوهای عاشق بنویس که بدستور شاهان سنگسار می شوند
و خود ، تا صبح بیدارند با هم خوابه هایشان
بنویس پروانه جان ! بازهم برایمان بنویس !

9:25 PM  
Anonymous Anonymous said...

بانو جان به گاه غروب پیکرم را به میانه میدان خواهند یافت.


در این سرای بی کسی کسی به در نمی زند
به دشت پر ملال ما پرنده پر نمی زند

10:28 PM  
Anonymous Anonymous said...

بسیار در این زمینه با تو همنظرم
و متاسفانه این سران حکومتی بی لیاقت این چیز ها را نمی خواهند که به یاد بیاورند و وظیفه ما شماست که یاد آور جنایاتی که اعراب در طول تاریج به ایرانی ها رواج داشته اندو ایرانی به این هوش و زکاوت را عجم می خوانند
امیدوارم که همیشه آن لاین باشی
سربلند ایرانی
سربلند پارسی
سربلند وطنم
م م ح

6:29 PM  

Post a Comment

<< Home