Saturday, September 09, 2006


روز نوشت های زندانی بند 1357
وقتی از زندان می رهی در کنج چنارها و نارون ها ..وقتی در خلسه با او بودن از بی اویی می گریزی و امنیت را در کنار ابهت شانه هایش تجربه می کنی ...وقتی یادت میرود که درزیر یوغ بوده ای تا دیروز و از اندوه گریخته ای و زندانبان هنوز در توهم گریز توست ..وقتی یادت میرود که دستهای او همیشگی نیست و غروب پشت دلت بیتوته نکرده... وقتی تصویرت را درآب می بینی ...مرا به یاد بیاور
مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

1 Comments:

Anonymous Anonymous said...

Salam
omidvaram inghadar khakestari negah nakoni.
felan
khodahafez

11:28 AM  

Post a Comment

<< Home