Thursday, September 14, 2006

بار دگر آن مست یه یازار در آمد
وان سرده مخمور بخمار درآمد
سرهای درختان همه پر بارچرا شد
کان بلبل خوش لحن بتکرار درآمد
یک حمله دیگر همه در رقص درآییم
مستانه و یارانه که آن یار درآمد
یک حمله دیگر همه دامن بگشاییم
کز بهر نثار آن شه دربار درآمد
یک حمله دیگر بشکر خانه درآییم
کز مصر چنین قند بخروار درامد
یک حمله دیگر بنه خواب بسوزیم
زیرا که چنین دولت بیدار درآمد
دارالحرج امروز چو دارالفرجی شد
کان شادی و آن مستی بسیار برآمد
بربند لب اکنون که سخن گستر بی لب
بی حرف سیه روی به گفتار درآمد
مجتبی جان ...آزادی ات خجسته.. . به امید روزی که هیچ زندانی زمین را به بند نکشد
مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

2 Comments:

Anonymous Anonymous said...

سلام زندانی عزیز.میشه یه روزی تو این مملکت بیاد که جمله آخری که نوشتی محقق بشه؟امیدوارم بیاد اما می دونم به این زودی ها نمیاد.دلم واسه بچه ها تنگ شده.تو میدونی چرا وبلاگ شیوا باز نمیشه؟

2:38 PM  
Anonymous Anonymous said...

با احترام لينك شديد...

11:17 AM  

Post a Comment

<< Home