Saturday, October 07, 2006

از خیابان کارگر تا جگر فروشی
درکوچه پس کوچه های خیابان های منتهی به دانشگاه ...صدای پارس سگی ولگرد ... چشمان اشکی من ...و خانه ام که راهش را گم کرده ام باز ...خیابان کارگر
در کوچه پس کوچه های خیابان های منتهی به دانشگاه ...صدای پارس سگی ولگرد ...چشمان اشکی من ...و من که تمام قصه های صمد را روی سنگ صورت تو تف می کنم که ماهی سیاه کوچولو را هرگز لالایی کودک نبامده ام نخواهم کرد افسوس
خیابان کارگر ....باز می شمارم دقایق را که تو از آن عبور کنی و تو هیچ وقت از کارگر رد نمی شوی
تنها گام می زنم و به هزار حرف گفته و نگفته متهمم ....صدای پارس سگی ولگرد ...و تو می دانی من چقدر از سگ می ترسم ولی پنجره ات را باز نمی کنی ..فریاد می زنم پرده را می کشی ..شماره ات را می گیرم آن را قطع می کنی ...و دود سیگار از پشت پنجره تا ته سیاهکل دو چشمم را می سوزاند
تا پارک لاله فاصله ای نیست از خانه ام ...مترسک پیر آنجا به انتظارم نشسته ..می خواهم به تو بگویم ...صدای قهقه می آید!!! و من چشمان حریص او را که زل زده به چشمانم می بینم که مرا به جرم تو چوب می زند ...می ترسم ... و باز ترجیح می دهم از کوچه های دانشگاه بروم شاید تو ....جگرم را میفروشم به جگر فروش سر خیابانت و میگویم شب می آیی و آن را می بری ..روی جگر بزرگ نوشته فروخته شد ....وقتی به خانه بر می گردی برای بچه ها جگر بگیر...پولش را حساب کردم ..برای کم خونی خوب است ..مخصوصا اگر جگرش خونی باشد..هر چه بیشتر درد کشیده باشد لذیذ تر است ..جگرم را در روزنامه راه کارگر بپیچ تا خونش چک چک چک روی سنگفرش خیابان نریزد ..به همه بچه ها بگو بیایند ..طعم این جگر از همه جگر ها لذیذ تر است ...جگری که برای تو بسوزد ..جگری که برای تو اشک بریزد ..جگری که برای تو کباب شود خوردن دارد ...بخور نوش جان و سیگار پشت سیگار ..جگرم را ...کباب کن ..بخور ... این جگر بوی خون زنانه می دهد..خونش را که روی سینی مانده با نان سنگک داغ یک لقمه کن ...اما تو را به جان پروانه فقط این لقمه را در دهان خودت بگذار می ترسم تو از جگر بی نصیب بمانی وبگویند جگرش را نداری !!!...بخور . اگر تو این جگر را بخوری .من دیگر آرزویی ندارم رفیق.. اما کسی که متهم است همه چیز دارد اینک دیگر جگر ندارد
تا خیابان کارگر از خانه تو راهی نبود و راهی نیست
زنی که هر چه بود برد اینک خود نیز می رود
ظرفهای کثیف را بگذار مترسک پیر برای لیسیدن خون های خشک روی آن می آید ...بگذار دقیقا پشت در خانه ام خیابان کارگر ...مترسک پیر خون جگر زن دوست دارد
مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

10 Comments:

Anonymous Anonymous said...

سلام رفیق
زیبا بود مانند همیشه ات

به روزم منتظرتم

2:17 AM  
Anonymous Anonymous said...

Bichare kasi ke nadid balhaye to ra

5:12 AM  
Anonymous Anonymous said...

پروانه من. درد کشیدن حق آدم های بزرگ است. بیشتر از روزهای با تو نبودن و هرگز دوست نبودن با توام.

1:05 PM  
Anonymous Anonymous said...

و این جهان پر از صدای پای مردمانیست
که همچنان که تو را می بوسند...
...در ذهن خود...
...طناب دار تو را می بافند...

3:41 PM  
Anonymous Anonymous said...

سلام پروانه جان.نبودم چون نگذاشتند که باشم.اما حالا هستم.احتمالا کمی چاشنی شعر و داستان و نقاشی و به و به و چه چه رديف خواهم کرد اما بايد بدانند که از پا نمی نشينم و خانه ام را ترک نخواهم کرد.اگر چه می دانم اينبار که خواستم بنويسم باز هم من ساز خود را می زنم و‌آنها هم تغيير رويه نخواهند داد.
گاهی اشک تلخی قصه را بیان می کند و من نمیدانم چرا قصه های تو را که می شنوم تازه می فهمم که گریستن را هنوز فراموش نکرده ام.موفق و پيروز باشی.

1:42 AM  
Anonymous Anonymous said...

با متنی با عنوان"و بالاخره دامن لکه دار کیست که می تازد...." به روزم....منتظرتم

12:26 PM  
Anonymous Anonymous said...

پروانه من گاهی باید تن به آتش زد و رها شد. کازی که باید کرد. این درد آور تز از این نیست که کسی که همه عشق و علاقه اش به اون بخشیدی اسمتو فراموش کنه و بگه دختر..........

2:59 PM  
Anonymous Anonymous said...

چرا گرفته دلت؟
خيال مي كني دچار آن رگ پنهان رنگها
هستي؟
ببين
هميشه خراشي است روي صورت احساس
هميشه چيزي
انگار هوشياري خواب
به نرمي قدم مرگ مي رسد از پشت
و روي شانه ما دست مي گذارد
و ما حرارت انگشتهاي روشن او را
بسان سم گوارايي
كنار حادثه سر مي كشيم
.
.
.
عبور بايد كرد
و هم نورد افق هاي دور بايد شد
و گاه در رگ يك حرف خيمه بايد زد
عبور بايد كرد
و گاه از سر يك شاخه توت بايد خورد

آره آبجي
زندگي شايد همين باشد

5:42 AM  
Anonymous Anonymous said...

گر بدين سان زيست بايد پست
من چه بي شرمم اگر فانوس عمرم را به رسوائي نياويزم
بر بلند كاج خشك كوچه بن بست

گر بدين سان زيست بايد پاك
من چه ناپاكم اگر ننشانم از ايمان خود، چون كوه
يادگاري جاودانه بر تراز بي بقاي خاك!

2:29 AM  
Anonymous Anonymous said...

پروانه جان

لعنت به تمام عهد های بسته ...لعنت به آدمی که قابیل وار کلاغ می شود

1:11 AM  

Post a Comment

<< Home