Wednesday, October 18, 2006


کتابها را زیر و رو می کنم ...سالهاست او را می شناسم ....نژاد شکست خورده من گواه روزهای عشق بازی ماست در دامنه های سرگردانی ...روزی که مادربزرگم را دست بسته در دامنه دماوند سنگسار کردند به جرم عشق ستاره ای بر گل سینه اش ...وپدربزرگ را تا مسجد کشان کشان بردند سحرگاه شنبه ای بارانی
در سطر به سطر کتاب او غزل غزل هایش می شوم ...بوی سیب از چمدان هایمان می آید به گاه سحرو بانگ اذان می پیچد ...پنجره این مسافرخانه رو یه مسجد باز میشود اما...دست بر موهایم می کشد و فالی میزند بر حافظ رو به حجره مولانا جلال الدین ...از کوچه های این شهر بوی شراب می آید ...از کاسه دستانش می نوشم ... سرخی گونه هایم را گاز می زند ....پنجره این مسافرخانه رو به مسجد باز می شود اما و من زمزمه می کنم بانگ مؤذن را رو به حجره مولانا وسر نهاده بر گستره سینه های سترگ شمس...جرعه ای دیگر از شراب مرا تاب می دهد در آغوشش و بوی شراب و بانگ اذان در سحرگاه شنبه ای دیگر
باران می زند روی بستر شب و شمس هلهله کنان مادربزرگم را در آغوش می کشد و یک بغل ستاره بر دامن سپیدش می ریزد و من باز در دامنه کوه دماوند سرگردان می مانم در ضجه های پیکر نژاد شکست خورده ام وضحاکی که مادر بزرگم را به مسلخ می برد...کتابها را زیر و رو می کنم روبه حجره مولانا..رو به گستردگی شمس...و او ازسطر اول سماع کنان سوی من می آید ...در آغاز کلمه بود
با آخرین جرعه دستانش غسل می کنم تا با او به معبد روم این صبح سرد....پنجره این مسافرخانه رو به مسجد باز می شود اما

مادربزرگ رو به معبد ستاره می چیند از لبان شمس ....جلال الدین به حجره اش به تماشا نشسته ...شنبه سردی است مسیر مسافرخانه تا معبد ....هر چند پنجره ها رو به مسجد باز می شود اینجا

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

7 Comments:

Blogger آریا تهم said...

سلام . امیدوارم که خوب باشی . جیگرت خیلی خوب بود . حسابی چسبید . مخصوصا که مزه ابسولوت با طعم تمشک وحشی شد . خیلی پر ابهام می نویسی . بعضی وقتها میدانم چه می نویسی اما نمی فهمم چه می نویسی ! این گور بابای پارادوکس است ... نه ؟

2:02 AM  
Anonymous Anonymous said...

salam zendooni, antichap update shod. khoshhal misham nazareto dar moredesh begi

2:23 AM  
Anonymous Anonymous said...

همیشه شب است... همیشه ی خدا...

5:00 AM  
Anonymous Anonymous said...

سلام عزیزم.. از خودت خبر بده.. نگرانتم..

11:32 AM  
Anonymous Anonymous said...

سلام عزیزم.از لطفت ممنونم.وبلاگ زیبایی داری.حال و هوای نوشته هایت را دوست دارم.لینکش را خواهم گذاشت...البته با اجازه

3:35 AM  
Anonymous Anonymous said...

از بوی جگر تا بوی سیب ....نوشته هایت چقدر پشت بهم دارند ..یک جا عاشقی و جایی معشوق ..یک جا مسلمانی ویک جا یهود....یک جا آّبی هستی و یک جا سرخ....با این حال همه جا پروانه ای هستی که خوب می نویسد و قلمش معجزه میکند

1:00 AM  
Anonymous Anonymous said...

ای عاشقان ای عاشقان من خاک را گوهر کنم //وی مطربان ای مطربان دف شما پر زر کنم

عالی بود خانوم خانوما

6:29 AM  

Post a Comment

<< Home