Wednesday, December 06, 2006


می پرسی از دانشگاه و روزمان . برایم از آن نیمکت های سبز می گویی که اولین بار ما را آنجا دیدی . برایت از پاییز های عاشقی می گویم روی همان نیمکت ها و تو از دفتر خاطراتت می گویی . می پرسی هنوز در آن روزها نفس می کشی ؟ می خواهم بگویم نه، اما صدایم خفه میشود وقتی چشمم روی صورت تک تک آنها که هو می کنند درجا میزند ...می گویم روزگار کثیفی است نازنین . می گویی نه همه چیز زیباست . می گویم دور افتاده ای از وطن زیبا می بینی آسمان را . می گویی انتظار زلزله می کشی . می گویم این خاک حتی اگر بلرزد بنای ظلم نلرزد و باز بربریت به رهبری رسد . می گویی یادش بخیر روزهای بارانی طوسی او و ما که برای او چقدر کتک خوردیم و تو را که دیدم یا ندیدمت بین بچه ها !! یادش بخیر روزهای سرد آذر هشتادو یک را . این روزها سیاست بیشتر به بساط مادربزرگ ها شبیه است و زنانی که در کوچه های بی حوصلگی غروب، روی پله های تفاخر، از شوهر هایشان می گویند .حتی بیوه زنان هنوز باور ندارند شوهر مرده اند و از فعل مضارع و مسقبل می گویند برای شبهایشان . می گویی به آینده نگاه کن . می خندم به آینده ای که تو تلفظ می کنی . باران که نزند گندم نروید . می پرسی هنوز نشسته ای روی همان نیمکت ؟ تا از روی آن بلند نشوی قله را نخواهی دید . می گویم هوا کثیف است قله را چه بنشینی و چه بر خیزی نخواهی دید . می گویی تاکی می خواهی روی این سرد مرده خاطره ورق بزنی . می گویم دفتر خبرم را ورق می زنم نه دفتر شعرهای آرمانی ام را .حتی چندشم می شود که بنویسم از برادری که برادرش را هو می کند در این وانفسای بی کسی ها و درد مشترک ها . حتی خجالت می کشم که از جمعیت بگویم و دانشجویان آرمان خواهمان !!!!. حتی خجالت می کشم ابتذال را ببینم که به روی او قهقه می زند و او اینچنین با وقار ایستاده است که چه بشود . می خواهی صدای بچه ها را بشنوی . دل خوش نکن به این سوت و کف ها . دل خوش نکن .می خواهی بشنوی سخنرانی رفیق قدیم را . می نویسم روی کاغذ کاهی های دفتر خبرم اسمت را و نگاهم می کاود جمعیت را . امروز تلخ بود برادر . تلخ تر از تمام دقایقی که آزادی به بند کشیده شد و عشقم محبوس . تلخ تر از روزی که تو برای همیشه رفتی و تلخ تر از دماوند محو شده در سرب و دود.امروز تلخ بود و سرخی پلاکاردها و شعار ها آزارم می داد . امروز تلخ بود و تو نمی دانی چقدر سرما گزنده بود . نبودی تا برایت بگویم امروز به این باور رسیدم که فردا هنوز حمالی دیروز را می کند و و انسان حمالی هر دویشان ... نمی خواهم به دروغ از امید بنویسم . چشمهایم سالهاست باز باز است حتی شبها که خواب فردا را می بیند
پی نوشت : کوهیار را حتما بخوانید
مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

17 Comments:

Anonymous Anonymous said...

آخ پروانه پروانه پروانه

من اینجا بس دلم تنگ است و
هر سازی که میبینم بدآهنگ است
بد آهنگی اش حتی ذر روز دانشجو هم به گوش می رسد

11:48 PM  
Anonymous Anonymous said...

مستقل / اتوماتیک / بدون سانسور
...............................................
گشودن
850
پنجره
به سوی 850 دیدگاه ایرانی پراکنده در جهان،
فقط "آغاز" است!
فهرست وب ایرانی : نمابه ها

12:24 AM  
Anonymous Anonymous said...

يادمان باشد اگر خاطرمان تنها شد
طلب عشق ز هر بي سر و پايي نكنيم

كو گوش شنوا
حالا هي از نيمكت بنويس
هي بگو كه بد كرد
نه
اين تويي كه به خودت بد مي كني
تنها تو

1:49 AM  
Anonymous Anonymous said...

لب دریا برویم
تور در آب بیندازیم
وبگیریم طراوت را از آب
ریگی از روی زمین برداریم
وزن بودن را احساس کنیم
بد نگوییم به مهتاب اگر تب داریم
دیده ام گاهی در تب ماه می اید پایین
می رسد دست به سقف ملکوت
دیده ام سهره بهتر می خواند
گاه زخمی که به پا داشته ام
زیر و بم های زمین را به من آموخته است
گاه در بستر بیماری من حجم گل چند برابر شده است
و فزون تر شده است قطر نارنج شعاع فانوس

3:49 AM  
Blogger آبی said...

با سلام
آماده تبادل لینک با وبلاگ شما دوست عزیز هستیم.
لطفا به ما جواب دهید.

2:12 PM  
Anonymous Anonymous said...

خسته شدم
نمی دانم چرا حتی زبان همدیگر را هم دیگر نمی فهمیم

10:04 PM  
Anonymous Anonymous said...

پروانه عزیز
اینج هوا بس ناجوانمردانه سرد است و با دستان سردش روحمان را نیز مسخ انجمادش می کند..
به روزم دوست عزیز

1:10 AM  
Anonymous Anonymous said...

بالاخره کشف کردم این که باهاش حرف میزنی ، مدام ازت سؤال میکنه و آخرشم حرفاتو نمی فهمه کیه ؟!!!
می دونستم ها ... حالا مطمئن شدم !
«مفتش شش انگشتی»

1:22 AM  
Anonymous Anonymous said...

درد داشت نوشته ات پروانه ی عزیز! من می توانم با بخش هایی از آن موافق نباشم اما من هم درست به همین دلیل در مورد 16 آذر ننوشتم که وقتی هوای دلت ابری ست و دربه در دنبال آن دشنه های سرگردان می گردی نباید از نبض تپنده ی امید و آرزو و آرمان بنویسی. زنده باشی

7:34 AM  
Blogger Damon Golriz said...

بسیار زیبا نوشتی

2:17 PM  
Anonymous Anonymous said...

تو که اهل تاریخی بهتر می دانی انسانیت را در کدام یک از اوراق روزهای رفته جا گذاشتیم و هرگز سراغش را نگرفتیم
بدون آن روزها و شب ها تکرار می شوند و استبداد هرروز بیشتر از دیروز قد می کشد

11:31 PM  
Anonymous Anonymous said...

کوهیار عزیز فکر می کنم که لازم باشد نکاتی چند را برای روشن شدن تو عزیز در ارتباط با مقوله چپ شرح داد. دوست عزیز آنچه تو در دانشگاه مشاهده کردی با هیچ کدام از معیار های چپ همخوانی ندارد . آنچه دیروز در دانشگاه تهران مشاهده کردی استفاده جریاني مشخص از دوستان هوادار جنبش چپ در دانشگاه ها بود. البته این حضور از سوی دیگر وجود جریان و هژمونی چپ را در دانشگاه نشان داد. اگرچه درنا آگاهانه ترین و خام ترین شکل آن و انحرافی ترین صورت سازمان دهی آن!!با توجه به تغییر تحولات صورت افتاده در دانشگاه ها در ماههای اخیر و سرکوب و انسداد مجاری حداقلی ابراز بیان و فعالیت ،فرصت برای شکل گیری جریانی که با سوار شدن بر اسب مراد وقایع اخیر خود را در قامت دنکیشوت وار وارد عرصه کرده است فراهم شده است.
آنچه تو تحت عنوان چپ رادیکال در دانشگاه تهران شاهد آن هستی بازی بازیگران صحنه ای است که در بهترین حالت از سر هیجان و شور بدون شعور انقلابی همچون طبل تو خالی به غرمب غرمب مشغول می باشند و در بی رحمانه ترین و بدبینانه ترین نگاه پهن کنندگان تور وزارت فخیمه برای جمع کردن و شناسایی هواداران و سمپات ها به جریان چپ می باشد. در رزالت و حسادت جریانات موازی چپ در دامن زدن به این قبیل اتفاقات فکر نمی کنم شکی باشد. اگر نه ، خواندن بیانیه چهره منفوری همچون ابراهیم یزدی چیزی جز مکر و روبه صفتی که در پی سو استفاده از احساساست هوادران دانشجو ساده دل و وادار کردن به واکنش در برابر این عمل بدون منطق درآن روز نیست . از این قبیل اتفاقات کم صورت نگرفته است و نخواهد گرفت از سوی رقیبی که به صداقت به عنوان اصل نگاه نمی کند.
اما در این میانه دلیل سکوت چپ ها در ارتباط با وقایع اخیر چیست و چرا دوستان چپ در برخورد با شکل گیری این جریان سکوت کرده و حتی در مواقعی نسبت به سمپاشی های آن نسبت به چپ و ایجاد بدبینی نسبت به آن سکوت پیشه کرده اند بحث مفصلی است و از چند منظر قابل بررسی که مجال دیگری می طلبد.
اگر امروز می بینیم که این چپروی های کودکانه در قامت چپ ارزیابی می شود نه از ضعف و نه از واقعی بودن این خصلت در بطن جنبش چپ که به دو علت می باشد اول آنکه طیف روبروی جریان چپ با آگاهی از واقعیات و توانایی های جنبش با استفاده از هر فرصتی و هر امکانی و حتی با استفاده از همین جریانات بی ریشه تاریخی تازه از خاک درآمده!!سعی در وارانه و بی منطق نشان دادن جنبش چپ می کند و کار را به آنجا می رساند که دوستان محترمی چون تو، فضای لیبرالی را قبل تحمل تر می دانید که البته به حق ،در مقابل این فضای کینه توزانه ، جعلی و غیر دوکراتیک شکل گرفته شده توسط این چپ های هیجان زده و رگ کرده در اثر عصبانیت در بهترین و خوشبیانه ترین حالت و در بدترین حالت ،چپهای قلابی و موازی ساخته شده برای انحراف هواداران و رو به عفن کشاندن جوانه های تازه رسته و نا آگاه اما پر صداقت ، فضای مسموم و پر از تزویر با دانستن واقعیت ذاتی آن سیستم و ظرفیت های آن قابل تحمل تر است تا تنفس در فضای جهنمی بدیل بهشت که شامه آشنایان به عطر صداقت دوستی و رفاقت و انسانیت چپ را سخت آزار می دهد..
دوم آنکه به علت تحت تعقیب بودن و زیر ضرب بودن نیرو های چپ واقعی در همه برهه های زمانی و آسیب پذیر بودن آنها برای فعالیت علنی سیاسی و گریزان بودن آنها از صحنه های نا امن و جلوگیری از در تور قرار گرفتن چه از روی ذهنیت زخمی خود و چه بر اساس واقعیت موجود، صلاح خود را در فاصله گرفتن از این جریانات هوچی گر و پر صدا اما تو خالی چپ دانسته و عرصه های دیگری را برای فعالیت برگزیده اند. و با ایمان به افکار عمومی مردم و تاریخ قضاوت را به عهده تاریخ و مردم گذاشته اند. و تحلیل خود را در برابر این بی آبرو کنندگان جنبش به عرصه عمومی جامعه و دانشگاه ارائه نمی کنند که چه این اتفاق باعث جریح تر شدن این جریان می شود. چرا که این جریان اصولا در فضای غوغا و هیجانی فرصت زیست پیدا می کند. و اگر نه چهره های این جریان نه در مواجهه ایدئولوژیک تاب حقیقت اندیشه های مارکس و لنین را دارند و نه در عرصه فعالیت اجتماعی تاب تحمل مسئولیت انسان بودن خویش را !!
این جریانات با بالا بردن هزینه فعالیت و دادن شعار های حداکثری و ایجاد تضاد های دروغین خود را به مثابه تنها جریان چپ واقعی و رادیکال موجود ارائه می دهند.در حالی که رفقا طعم زبونی های این افراد را با رها در سر مقطع و سر فصل های عملیاتی مشخص شاهد بوده اند.استراتژی این جریان برای دادن شعارهای حداکثری و با هزینه بالا که فقط از جریانات در حاشیه امن وزارت فخیمه در بدترین حالت و در بهترین حالت تحت کنترل وزارت خانه فخیمه بر می آید راه را برای هرگونه دیالوگ و گفتگو با این جریانات بسته و از سویی در ذهن تازه واردان و دوستان ساده دل شائبه شجاعت ایشان را در برخورد با دشمن جبار ایجاد می کند که این موضوع خود را به شکل همراهی با این جریان به صورت کمی در دانشگاه نشان داد. هرچند که نیروهای کیفی خط خود را از این جریان انحرافی به درستی روشن کرده و در همه مجامع خود را همراه دیگر دانشجویان دانسته و برای دستیابی به خواسته های دموکراتیک مردم با تکیه بر سابقه و تجارب درخشان مبارزاتی جریان چپ در طول100 و چند سال اخیر جای خود را در کنار دیگر جنبش ها دانسته و به جای ایجاد افتراق در جهت ایجاد اتحاد بر اساس واقعیات موجود و در جهت رشد و تکامل جامعه و به دست آوردن حقوق توده زحمتکش مردم ورهایی از ستم طبقاتی به تلاش پرداخته اند. بی شک بر اثر مرور زمان و روشن شدن پاره ای از مسائل این جریان انحرافی روز به روز واقعیت و ماهیت ضد انقلابی خود را بیشتر نشان داده و دوستان نا آگاه اما صادق نیز به معایب این جریان رادیکال پاسفیک پی خواهند برند. دوست عزیز جریان چپ و رادیکال ایران با درک عینی از شریط واقعی جامعه و با درک و بینش مارکسیستی خود و با اعتقاد به سوسیالیسم علمی درکنار دیگرجنبش های مترقی و واقعا موجود درجامعه درتلاش برای رسیدن به جامعه ای انسانی سهیم می باشد.و این با شناخت همه مشکلات پیش رو می باشد. اینگونه جریانات چپ رو و دور از واقعیات همیشه به جنبش چپ آسیب های خود را زده اند. اما نا توان از کج کردن مسیر رو به تعالی ورشد جریان چپ مردمی، تنها به حیات انگلی خود ادامه داده و برای کسب هویت هیچ وقت نداشته خود به کولیگری پرداخته اند. وقت کوتاه است و زمان با ارزش تر ازآن که به دادن جواب مترسک هایی همچون فواد شمس و افشا ماهیت پوشالی شان که جز مطرح کردن خود و ایجاد کمیک از واقعیت اسفناک و ضد انقلابی خود ندارند پرداخت .به هر روی این شومن ها خوب می دانند که در درونشان چه می گذرد و رابطه آنها با طبقه کارگر و دلیل مطرح کردن خود در جهت خواست های آن چیست. بازی کودکانه با مفاهیم درست و واقعی اندیشه های مارکس و لنین نه کودکانه بودن آن اندیشه های سترگ را تایید می کند و نه مویز شدن غوره های ترش و کالی را نشان می دهد که غوره نشده عربده هایی از سر پخته گی که نه ،از سر گندیدگی سر می دهند. و نه حقانیت میو ه های عفن باغ سرمایه داری که پادویی این نظام جهانی ضد انسانی و مردم ستیز را می کنند و در سعی ظهورآلترناتیو راست برای جامعه ایران، تقلایی مزدورانه و مزورانه می کند.

به امید رهایی انسان

3:49 AM  
Anonymous Anonymous said...

اتفاقی پیدات کردم ، شاید شما منو به یاد نیاری اما من شما رو به خوبی به یاد دارم . دانشگاه امیر کبیر در جریان حکم اعدام دکتر آغاجری . یادتونه از دانشگاه آمدیم بیرون و لباس شخصی ها داشتند سعید را دستگیر می کردند ؟ یادتونه چطور با فریادهاتون و کتک زدن جوان قلدر از سعید دفاع کردید ؟ یادتونه از پشت بام پریدیم داخل دانشگاه امیر کبیر و ....یادم نمی ره اون روز یک جمله ای گفتی که تا عمر دارم یادم نمیره گفتی بچه ها من را اینجا بگذارید و بروید ببینید چه بلای سر سعید امده . الان که می شنوم بعضی قصه ها را باور نمی کنم که
.........
دربه در دنبال تلفنت می گردم تا بپرسم چه شد ؟ که آیا نماد عشقی که از تو و سعید ساخته بودم خوابی بیش نبود ؟
نمی دانم فقط خواهش می کنم به من بگو چه شد؟

4:20 AM  
Anonymous Anonymous said...

آدم اينجا تنهاست
چشم تا كار كند
بذر تنهايي و غربت همه جا پاشيده
تشنه ي زمزمه ام

باز هم مثل هميشه زيبا نوشتي...

9:39 PM  
Anonymous Anonymous said...

پروانه جان سلام
نمی دانم چرا یاد کتاب آری اینچنین بود برادر دکتر شریعتی افتادم

12:17 AM  
Anonymous Anonymous said...

بسیار زیبا و تاثیر گذار می نویسی پروانه زیبا .جدا توصیه می کنم نوشته ها و شعرهایت را کتاب کنی چون واقعا قلم قوی پویایی داری
و حیف است آنها فقط در حد اینترنت باقی بمانند

9:52 PM  
Anonymous Anonymous said...

مطلبت عز از سر درد بود اما عزیز باور کن که همه اینگونه عمل نمی کنند. این حکمتیست ها هستند که با ایجاد این کدورت شائبه را دامن می زنند. به هر روی بعضی از دوستان ماجراجو هم با انها هم دل شده ...
بگذریم عزیز به هر روی ما را نظر به عشق است
نظر ه دنیایا انسانی از انسان ها کینه ای به دل نداریم اما از روابطی که آنها را به سوی ستم و بهره کشی ز انسان سوق مید هد. چرا کینه ما کینهطبقاتی است نه عقده طبقاتی ،کینه ما به انسان ها نیست به هر روی

تورابه کینه چه دینی ست کاش می آمد
کسی که دین جهان رابه عشق ادا می کرد

اگرخواستی میل به arshia_che@yahoo.com در مورد کا رتاریخی که می خواستی در مورد فدائیان اسلام انجام بدهی صحبت هست.

10:30 PM  

Post a Comment

<< Home