Tuesday, March 20, 2007

از بهار هشتاد و پنج تا این روزهای آخر اسفند ماه که بیش تر از هر ماهی در سال دوستش می دارم انگار سالهاست می گذرد . از دنگ دنگ آونگ ساعت تحویل سال هشتاد و پنج پشت شیشه های کالج ادبیات و فلسفه در جنگل های سردسیری حومه کپنهاگ و دلتنگی هایم برای ایران انگار سالهاست می گذرد و سالهاست من با گذشته هایم خداحافظی کرده ام . از شیشه های بخار گرفته رو به بی انتهای جنگل تا کم نوری اتاق مطالعه و نوشتن و نوشتن انگار سالهاست می گذرد. از هم اتاقی فلسطینی ام که مست لایعقل هر شب نرده های کالج را سکندری می خورد و مشت هایش به در کوبیده می شد که باز کن در را تا این اتاق های خیابان کارگر و کفترباز پشت بام خانه ام انگار سالهاست می گذرد. از کنیسه های تاریخی شیراز تا مسجد های حجاری های هندی انگار سالهاست می گذرد . از بیست و دوم خرداد میدان هفت تیر و کمپین یک میلیون امضا تا سیزده اسفند دادگاه انقلاب انگار سالهاست می گذرد. از آزادی ناصر زر افشان تا بازداشت معلمان میدان بهارستان انگار سالهاست می گذرد. از پاییز مرگ های نا بهنگام و آدمهای سردر گم تا عشق های جان گرفته دی ماه انگار سالهاست می گذرد . ازخیابان بابی ساندز تا خیابان اکبر محمدی انگار سالهاست می گذرد . ازلبخند های پرزیدنت پوتین تا نیروگاه بی صاحب بوشهر انگار سالهاست می گذرد. از خانه های دیوار های رنگی و دلهای سنگی تا خانه های دیوارهای سنگی و دلهای رنگی انگار سالهاست می گذرد. از آشنایی های غریب تا غریبی های آشنا انگار سالهاست می گذرد . از نقطه سر خط این بیست و پنجمین سال زندگی تا این دقیقه های آخر هشتاد و پنج انگار سالهاست می گذرد.. از زندان شادی تا آزادی شادی انگار سالهاست می گذرد ... و من باور نمی کنم هشتاد و پنج می رود تا برای همیشه از تقویم های دیواری ام پاک شود ،هشتاد و پنجی که با تمام سالهایی که گذشت عوضش نمی کنم چون در تمام ثانیه هایش شادی و غم ، فقر و ثروت ، عشق و نفرت ، خواستن و نخواستن ، شکست و پیروزی ، یافتن و از دست دادن ،غرور و تواضع ، سکوت و فریاد ، تنهایی و در جمع بودن جدایی و وصال باهم تلفیق عجیبی اززیستن را رقم زدند و من باز یاد گرفتم تنها گام بردارم ، تنهای تنها .می خواهم نرد عشق واقعی را به نام آزادی در هشتاد و شش ببازم، آری روزی که کمترین سرود بوسه باشد .
پی نوشت: هشتاد و پنج بود که دوستی جاودانم با سریر ، افشین ، حسین و امیر حسین را مهر تایید زد. دوستانی که آنشب که در کوچه باد می آمد نگذاشتند دستانم ویران شوند و من جان گرفتم با بودنشان
پی نوشت: بالاخره مطمئن شدیم احمدمان باز گشته ، کاش میله های آهنین به حرمت بهار جوانه بزنند
پی نوشت:شادی و محبوبه هم از آن بند های غم گرفته رها شدند باشد نباشد هیچ نقبی بر سر راه انسان
نامه ای عاشقانه از من
نامه ای عاشقانه از تو
وبهار شکل می گیرد
نزار قبانی
مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

15 Comments:

Anonymous Anonymous said...

بهار حرف حساب این زمانه در فصل خشونت است

بهار معصومیت ازدست رفته را شهادت میدهد

صورت زخمی ها ... اسطورههای گمنام شهرند

بهار ما گذشته

خواهرم من میدانم ... ما همین فردا کاری خواهیم کرد کارستان ... جاری باشید

4:51 PM  
Anonymous Anonymous said...

سال نو مبارک دوست عزیز

1:42 AM  
Anonymous Anonymous said...

مثل هميشه بي نظير مي نويسي بابايي.

مي تونيم از همه جهت به هم تبريك بگيم. نه؟!

نوروز پيروز

1:44 AM  
Anonymous Anonymous said...

انگار سالهاست که آشنا شده ام با آنچه در قلمت می گذرد رفیق جان
سالی نو و آزاد و برابر برایت و برای همه مان آرزومندم

7:12 AM  
Anonymous Anonymous said...

خواهر
سال نوت مبارک
به امید روز نوی آزادی و برابری
به امید نوروزی که در آن کمترین سرود بوسه باشد و قفل افسانه ای
به امید آن بهار
بهاری باش تا همیشه

8:30 AM  
Blogger سعيد حبيبي said...

پروانه عزيز
چه بگويم که هماره سحر قلمت خواننده را مسحور و شعر کلامت شنونده را مسرور مي کند.
پس تو بگو و بيشتر بگو در آرزوي آنکه ايران به ترنم بوسه به آواز آيد و ققنوس آزادي در آسمان ميهن به پرواز آيد.
سالي خوش برايت آرزو ميکنم که خوش دمي است زماني که يار باز آيد.

11:59 AM  
Anonymous Anonymous said...

سلام پروانه عزیز.
سال سختی بود.اما تمام شد.
خوشحالم که تو این سال سخت دوستانی مثل خودت پیدا کردم که امیدوارم هیچوقت از دستشان ندهم.موفق و جاوید باشی.

2:31 PM  
Anonymous Anonymous said...

درود پروانه ی گرامی

سالی پر از کامیابی داشته باشی

5:59 AM  
Blogger کامران said...

پروانه جان
سپاس از نوشته های زیبا و اندیشه برانگیزت. نوروزت پیروز.

12:43 PM  
Anonymous Anonymous said...

parvane gerami! bishak sale 85 ba tamami talkhiha va shirinihayash in khobi ra dasht ta hammegan az sehr negareshe ghalame shoma bahre girand ke bishak dar in sal be andaze dah ha sal dar koore tajrobe aabdide shod.ghavi boodi va ghavi khahi mand ke doosti to va saeed gerami sarmayei baraye iran fardast. noroozat pirooz!

1:47 PM  
Anonymous Anonymous said...

parvaaneye aziz va nazanin, key az iran rafti ke man khabar daar nashodam?

man man sevomin bahare door az iran ra migozaranam.

dast be daste ham , bar migardim baaz, motmaen bash

8:41 PM  
Blogger علی کلائی said...

سالی را گذراندیم پر از اضطراب و جنایت جلادان . هنوز تیغشان بر جان و روانمان هست .
امید که سال آتی سالی باشد رها از این والیان جهل و جور
یا حق

11:28 AM  
Anonymous Anonymous said...

بنویس عزیز جان دیگر
منتظم تا بخوانم

9:30 AM  
Anonymous Anonymous said...

كاش آزادي باشد، كاش عقل بنشيند و حكومت كند، كاش تعصب بميرد!
درود بر خواهر بزرگوارمان پروانه

11:22 AM  
Anonymous Anonymous said...

پروانه
از لابلاي زبان رمزآلودت خواندن حالت کار سهلي نيست. همينقدر که ميبينم, دلم گواهي نيکي مي دهد. پس دل خوش دار
نوروز مبارک
راستي من بزرگترم يا تو

10:21 PM  

Post a Comment

<< Home