Thursday, July 05, 2007



به تکیه گاه خدایی اش دروغین اهریمن پیر
سیب را به حصار می کشد و عشق را به وعده اي مشغول
شب که خیال باورت را روبه ماه غسل می دهي
مرا به یاد یاور
که سیب شهوت ام از توسیرنشد و نمی شود

بین عشق و نفرت یک نگاه بس است
بین آزادی و زندان یک دیوار
بین خدا و اهریمن یک سیب

مرا زن بخواه
نقش بسته صورتم روی قاب مادربزرگهایم
من زن آفریده شدم
از پهلوی چپ اهریمن
اغواگر آدمیان
من زن آفریده شدم
از پهلوی چپ اهریمن
خالی از بکارت خیال های شبانه خدا
باردار کودکان ات
که حقارت مرا از نطفه یادشان می دهند

مرا زن بخواه
معلق ميان سيلي پدربزرگ ها و تحقير مادربزرگ هايت
و سیبی که بر درخت خشک می شود
و عاشقي می میرد
و شهرخدايي بوسه های مرا با ابلیس اشتباه می گیرد
اسفند 1385-هشت مارس 2007
پي نوشت: تو مپندار كه خاموشي من / هست برهان فراموشي من
مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin