Saturday, May 05, 2007



بخش آخر سفرنامه راه صلح



روز ششم - بیروت -بعلبک -دمشق




امروز باید از بیروت زیبا خداحافظی کنم ، این چند روز چنان فشرده بود که نه توانستم هلا و شوهرش نامر را ببینم و نه علی دوست وبلاگ نویسم را که در بیروت زندگی می کند . اتوبوس ها آمده اند تا چمدانها را تحویل بگیرند . ربیع یکی از بچه های لبنانی در آخرین دقایق حضورم در بیروت چیزی می گوید که پر مغز تر از آن نشنیده ام . او از مخالفان حزب الله و سوریه است . وقتی در لحظه خداحافظی همدیگر را در آغوش می کشیم و زیر گوشش می گویم برای یک لبنان متحد مبارزه کن ، این خاک از آن توست و نه هیچ کس دیگر . او هم زیر گوشم می گوید اگر روزی در ایران صلح برقرار شود و آزادی قد علم کند تمام دنیا به صلح می رسند ، تو هم برای صلح و آزادی در ایران بجنگ


به بعلبک رسیده ایم . فتوح مسوول تیم اردن به سراغم می آید و با اندوه می گوید که دولت اردن به تیم ایران ویزا نداده و اوشرمنده است . می گوید اسامی ما برای وزارت اطلاعات و چندجای دیگر فرستاده شده اما هنوز بررسی های لازم پایان نپذیرفته است . می گویم ما وارد اردن می شویم ، می گوید امکان ندارد . می گویم اگر همه ما برای صلح آمده ایم پس دولت شما به ما ویزا خواهد داد

در محوطه آثار باستانی بعلبک خبر دهان به دهان می پیچد . روزنامه ها و دوربین ها به تهیه خبر می پردازند . سی وسه کشور وارد می شوند جز ایرانی ها . دتا شروع می کند به مصاحبه کردن با بی بی سی و الجزیره و...بچه های تیم اردن نگران آبروی کشورشان می شوند . ناگهان تیم دانمارک اعلام می کند که اگر به ایرانیان ویزا ندهند آنها لب مرز به اعتراض بر خواهند خواست و وارد اردن نخواهند شد . بعد از دانمارک فرانسوی ها به ما می پیوندند ، سپس انگلیسی ها ، امریکایی ها ، ایتالیایی ها ... آری ما تنها نیستیم


فتوح مستاصل شده . تقریبا هیچ تیمی حاضر نیست وارد اردن شود اگر به ایرانی ها ویزا ندهند . تماس با عالی ترین مقامات اردنی برقرار می شود. موضوع ما به کاخ ملک عبد الله هم کشیده می شود . سریعا دستور می دهند ویزا ها صادر شود . همه بچه ها اشک می ریزند . بچه های فرانسوی داد می زنند و می رقصند .ایتالیایی ها پرچم ایران را گرفته اند و دور ستون های معبد رومی می چرخند .دنیا وارونه شده است . جنگهای ایران و روم پایان پذیرفته .... پرچم ایران در دستان ایتالیایی ها در شهر شیعه نشین بعلبک. روزگار بازی هایی دارد


شب را در دمشق می مانیم تا فردا صبح زود به سمت اردن حرکت کنیم




روز هفتم- مرز سوریه -اردن

مرز اردن -بچه ها باهم حلقه زده اند و از کشورهایشان می گویند و آنچه می توانند برای هم انجام دهند

برای صدور ویزا ها تقریبا هفت ساعت در مرز معطل می مانیم . قطعا حضور تروریست های چون ما کار را سخت تر می کند . لب مرزمی نشینیم و گپ می زنیم . از ایران می گوییم . من از دوستم شیوا می گویم که برای روشن کردن چهار شمع به یاد کشتگان یازده سپتامبر در هیجده سالگی زندان را تجربه کرد . تیم امریکا ناباورانه مدام می پرسند جدی جدی ؟ آیا شما برای کشتگان ما شمع روشن کردید؟ بوش را میمون کوچک صدا می کنند و از ته دل می خندند


خبرنگار تلویزیون فرانسه، جواد، فلسطینی الاصلی است که شانزده سال را در پاریس گذرانده . روی زمین کنارم می نشیند و به رقص و پایکوبی بچه های تیم سوریه ، اردن و فلسطین نگاه می کند . روی خطوط پیشانی اش ردی از اندوهی عمیق خط کشیده ...می گوید پروانه عرب عقل ندارد والله عرب مخ ندارد...نگاهشان کن! در این شرایط در حالی که همه در حال آشنا شدن و بالا بردن سطح دانش خویش هستند این فلسطینی ها می رقصند.زمین هایشان را هم درحالت رقص و پایکوبی دادند.آه می کشد .می پرسم از کجای فلسطین هستی می گوید اورشلیم. و باز آه می کشد.می گوید شما چرا با اسراییل صلح نمی کنید ؟ همه مشکلات شما از این چشمه آب می خورد. این عرب ها لیاقت ندارند . چه بهتر که آن سرزمین مقدس در دستانشان نیست ..می گوید حیف ایرانی نیست از این رقاص ها حمایت می کند؟ اشک در چشمانش نشسته .حالش را می فهمم که من هم معنی اشغال سرزمین را می فهمم که معنی مردمانی که حافظه تاریخی ندارند ، صبح یک روز برای مصدق شعار می دهند و شب لعنتش می کنند را می شناسم که قصه مهندس بازرگان هنوز کهنه نشده.می گویم این قصه مشرق زمین است
دراز می کشد روی آسفالت های لب مرز و می گوید وقتی اردن صلح کرده چرا ایرانی باید جور فلسطینی را بکشد


راست می گوید .تیم فلسطین بیست دختر بیست تا سی ساله اند . وقتی به تک تک شان می گویم که ما روزی در ایران به نام روز قدس داریم که اینجا سفارت فلسطین داریم ، که رییس جمهورمان قصد پاک سازی اسراییل از نقشه جهان را دارد!!!! آنها با تعجب می گویند جدی می گویید ؟ ایران سفارت اسراییل ندارد؟روز قدس دیگر چیست؟


دیوار های تهران ، پرچمهای فلسطین ، میدان فلسطین، کتاب های درسی ...بچه های ما چقدر در مورد فلسطین می دادند و این فرزندان هنیه و عرفات و مشعل چقدر از ایران می دانند؟

روز هشتم-عمان -مادبا

نماد عصای موسی نبی در مکان وفاتش در کوه نیبو

ظاهرا تا مدتها عصای موسی در دیر کوه نیبو،مادبا نگهداری می شده است

امروز از عمان به سمت مادبا رکاب می زنیم .درست بر بلندای کوهی که مشرف به ارض مقدس است... دیری متعلق به دوهزار سال پیش بر آن بلندی میان درخت های زیتون رخ نهان کرده . امروز، روز آخر رکاب زدن ما ایرانی ها ، لبنانی ها و سوری هاست .اینجا با بچه های تیم های دیگر خداحافظی می کنیم تا سلام ما را به زیتون های سبز ارض مقدس برسانند . اینجا همه در کنار باقی مانده های آثار روزگار موسی و کلیسای قدیمی زانو زده ایم و باد در موهایمان می پیچد . مسیر سختی را رکاب زده ایم و اینک مشرف بر سرزمینی که از حضور در آن منع می شویم اشک می ریزیم . اینجا فضایی سرشار از الوهیت بر همه مستولی شده . حتی شرلی که به قول خودش به هیچ الوهیتی باور ندارد نشسته و زار زار اشک می ریزد و می گوید حال عجیبی دارد ...اینجا مسیر کوچ قوم یهود است . خستگی چند ماهه ام را با بادهای وزان به دست فراموشی می سپارم . اشک می ریزم ، باد می وزد. و صدای پروفسور امریکایی که برای دانشجویانش از این مکان مقدس و تاریخش می گوید با خاطرات و آرزوها و بغضها و ترسها یم در هم می آمیزد .می گویند اینجا مکان درگذشت موسی نبی است . قبل از اینکه از تاریخ اینجا بگویند بچه ها از هم می پرسند چه خبر شده؟ باد می وزد و بین آسمان و زمین فاصله ای نیست بوی زیتون می آید و رود اردن از دور مارپیچ مانند روی سبزی زمین خط کشیده همه اشک می ریزند. راستی چرا همه اشک می ریزند؟صلح ، موسی ، عصا ، زیتون ، کوچ، باد، خورشید، عشق، خدا...دلم برای کسی تنگ است

دیوار بین فلسطین و اسراییل

فولیا دوست ترکم

بچه ها را راهی می کنیم تا سرود صلح را در فلسطین و اسراییل به یاد ما بخوانند .بچه هایی که کنار دیوار های بلند فاصله رکاب خواهند زد . از فردا تنها می مانیم در اردن. با بچه ها قرار است بحرالمیت پست ترین نقطه کره خاکی را ببینیم که در غروب سوسوی چراغهای اورشلیم را می شود از آنجا دید . قرار است به پترا برویم . قرار است بفهمیم که مردم اردن هم از ملک عبدالله بیزارند و ارادتمند رییس جمهور ایران ..قرار است به کمپ فلسطینی ها برویم تابفهمیم ایران چقدر حتی بین فلسطینی ها غریب است. فردا قرار است روز دیگری باشد




فلسطین -بچه های دوچرخه سوار

به امید صلح و برچیدن سیم خاردارها و مرزها












مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

0 Comments:

Post a Comment

<< Home