Wednesday, June 20, 2007


خرداد نوشته هاي 86
به ياد خرداد نوشته هاي 85
(1)
مي خواست اهلي اش كند پدر
دخترك وحشي سركش گستاخ را
شوهرش داد
دخترك اهلي شد
يك زن متأهل شد دخترک

(2)
طفل آرزوهايت در نيمكره چپ مغزمن مرد
زير خروارها سوال و سلول و سرمايه
كجا بوديم اينهمه سال ؟
من فلسفه مي خواندم و تو
به تاراج قلبم شمشير مي كشيدي
نه من فيلسوف شدم
نه تو قهرمان
فقط نيمكره چپ مغزمن گور طفل تو شد
(4)
بوي سيگارمي دهد شيارهاي عميق دستت
بوي كوبا
بازميهمان كدام فيدل بوده اي سالار ؟
(5)
عشق يعني راه
ما در راه عاشق شديم آن روز باراني
بين مال فروش ها و ادويه هاي هندي
بين در يماني و لعل بدخشان
بين صابون و سيم و حرير
بين شمشير و سپر و سيب
بين راه عاشق شديم

جاده ابريشم افسون تو
پروانه ام كرد
(6)
برايت ماه را مي كشم در بشقاب
تو آه مي كشي برایم
مي پرسي خسته:چه مي كشي از دست اين عاشق شيدا؟
بي خيال مي گويم يك نقاشي ساده جديد، يك مرد تنها
(7)
بر آستانه شهر تو ایستاده ام
کوچیده سرگردان عشق کهن من
کاش یکی از این چراغ ها به دست تو شب چراغان کرده بود

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin