Wednesday, August 08, 2007




آخرين خبر


داغ بود و نامنتظر


خبر خودت بود كه به تمام دنيا من را و خود را مخابره مي كردي


وقتي ناوك هاي نگاهت را به اشك هاي من غسل دادي


و قلبت را كنار قلبم


در مسير بادهاي موسمي دفن كردي


آخرين خبر


داغ بود ونامنتظر


و كولي چشم سبز تو زير باران تو را كشت


و بر مزارت گندم پاشيد


تا كلاغ هاي حادثه


خبر رسانان هول و خشم


رسم عاشقي بياموزند


آخرين خبر


داغ بود و نامنتظر


من در قامت يك موذن


اذن عشق دادم بر پيكرهايمان


و بر تمام شهر شوريدم


خبر داغ بود و نامنتظر


و تو عاجز ماندي از ارسال خود


روي تلكس هاي خبري


كه چشمهايت مونتاژ مي شد


و لبانت سانسور


و دستانت را مي زدند


و بوسه روي صفحه مي مرد



بگذار خود برخيزم به رسوايي اين عشق


لبانم را دوخته اند


دستانم را بسته اند


و اينك به كوري دچارم


كه عشق كوري مي آورد


خبر داغ بود و نامنتظر


وما دوات و دوربين و دفتر را داديم


ويك سيخ دل خريديم از ميدان انقلاب براي دل هاي سوخته مان

روزت مبارك خبرنگار




مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin