Thursday, August 30, 2007



برداشت سوم


پس از درگيري نگاه و صدا در كنسرت ديشب اركستر سمفوني شهر اوزنابورگ از آلمان در تالار وحدت


*****

به چشم آبي هاي فاتح جهان كه رنج كودكان كابل و بغداد را روي تلكس هاي خبري مي فرستند

به كودكان در بدر بغداد

*****

مرا با خود ببر

اينجا كسي دستانم را نمي شناسد

اينجا صداي نعره مي دهد بوسه

و هيچ چكاوكي به بام خانه ام نمي نشيند

مرا با خود ببر

خيال وهم گونه باران خورده

ببر مرا

از كوچه هاي در بدر فلوجه

خاكي هاي قندهار

ويراني باميان

تنهايي بانه

از سوز سرماي اول دي ماه

ازخاطرات خشمگين خونين بر ديوار

مرا با خود ببر

آرزوي يخ زده بچه هاي كابل و هرات

خيال خنده دار پوكوهانتز، مدونا، كوكاكولا

مرا باخود ببر

تداعي ناهمگون

مقدمه بي قيد

مؤخره بي نهايت

پايان جهان

مفهموم انسان

مرا با خود ببر

منم وهم موهوم واقعي

نطفه نحيف خلقت

مادرانگي سقط شده

مصدرنا مقدس بودن

قصه تكرارخدا و مذهب

مرا با خودببر

شكوفه گيلاس

منقار قناري

ترانه موزون ويولن و فلوت

طنازي حيات و شادي

مرا با خود ببر

موسيقاي پر طرب

مرا با خود ببر

فلسفه ، بوسه، تاريخ

آزادي، شراب، امنيت

انسان، لذت، كرامت

مرا باخود ببر

رقص موزون زيستن

كوچه هاي اروپاي شمالي

انقلاب صنعتي

فتح الفتوح جهان

آري منم سوژه بعدي روزنامه هاي آزاد تو

منم تصوير بعدي قاب شده بر ديوار خانه هاي وسيع تو

منم بعد از

كودك افغان ، كودك عراقي ،‌كودك فلسطيني

منم

مادر كودكي نيامده

منم كودكي بر چهارچوب در جان داده

منم هوار نكبت بر سر كودكستان هايم

منم چشمان مغموم بي سر

منم سوژه بعدي رويترز

منم سوژه بعدي تحقيق هاي هاروارد

منم

زني پيچيده در چادر و چنگال

منم زني مانده زير رگبار

مرا باخود ببر

بچسبان مرا

قاب عكس ويراني ام من

بچسبان نگاه كودك كرد و بلوچ و ترك مرا

بر ديوار اتاق كودكانت

ايميلي و كريستين

مرا باخود ببر

دو چشم سبز خيره بي سر


پي نوشت: بعد از كنسرت كه حس بدبختي باز با من همراه شد اين ها را به دوست خبرنگارم گفتم .. البته نه اينگونه شاعرانه . وقتي مي پرسيد از فرداي ايران . گفتم سوژه ها به زودي نو خواهد شد برايت .بغضم تركيد وقتي ديدم او هم تاييدم كرد و افسوس خورد و بعد بي خيال گوشي را قطع كرد

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin