Thursday, September 20, 2007



من از اين همه خالي كه در من پر مي شود، من از اين همه اضطراب كه در چشمانم كفن مي شود ، من از اينهمه هياهوي زيستن بي ثمر كه در واژگانم مستعفي مي شود، من از اين همه جرس هاي رفتن، به تو مي انديشم و به عشق كه رنگ چشمان مادر كبري بود وقتي ظرف حرام خوري هاي زن حاجي را مي شست و كبري گرسنه جان مي داد. من به درخت بي بر حياطم مي انديشم كه تا برجهاي محله تو سرفرود آورد و از پشت وسعت پنجره هاي تو تحقير شد و به كودكي مي انديشم كه هيچ گاه از پستان هاي خوشبختي سيراب نشد. من به شعر مي انديشم و به تجربت واژگاني كه مرا تكرار مي كنند. به او كه نيامده رخت از بند عشق برچيد و بر محراب نگاهم قيامش را سجده كرد. من ميان كتاب مثنوي چشماني شاعر مي شوم و در چاه گونه هاي مردي كه هيچ گاه از ته دل نخنديد مدفون

برخيز فروغ، برخيز ري را ، برخيز نازي ،برخيز بلقيس ، برخيز آيدا ، برخيز ليلي ليلي ليلي تمامت نام تمام معشوقه هاي دربدر جهان كه از الفت عشق و همبستري و بوسه شما را جز خيالي حاصل نشد. برخيز معشوقه سر به گريبان سپرده بن بست نشين كه با تكفير خويش زنده اي مباد گزندي برسد بر دامان ديگران، و از ته دل مي خندي تا برق دندان هاي خندانت برق اشكهايت را پنهان كند

آري خاموشي سرآغاز فراموشي است؛ اما در من صداي ساكت فريادهاي ترديد تكثير مي شود و روزمره گي پشت شيشه هاي غبار گرفته به نكبت خويش عاشق و مي ميرد روياها روي طاقچه اتاقي كه به وسعت زندگي جا براي قابهاي خالي دارد

مرا پناه دهيد(1)، من سرد م است واز گوشواره هاي صدف بيزارم.من از تهي سرشار (2)، من ميخواهم به رواج رويا و عدالت آدمي بينديشم(3)،من همين يك نفس از جرعه جامم باقي است(4).آخرين جرعه اين جام تهي را....خدايا تو بنوش

مي روم خوب نباشم . مي روم اشك هايم را در مزايده بگذارم و خنده هايم را حراج كنم و ديوانه وار برقصم تا نگويند چرا پريشاني ...دمي نمانده آدميان ، دمي نمانده براي حرام خوري ، بي خيالي ، فراموشي ، ناديده گرفتن خويش و ديگري ،دمي نمانده آدميان سرگردان در گرداب روزمره گي هاي بي حاصل ، نمانده دمي زنان جواهر و آشپزخانه و تفاخر، زنان روياهاي كپك زده روي پيشخوان خانه هاي خالي ، مردان بوسه هاي خسته، نزول خوري هاي پنهاني ،دشنام هاي شيواي عاشقانه، دمي نمانده براي عاشقي و انسان زيستن و مرگ نزديك است ...قهقهه سر خواهم داد رو به اولين جاده كه مرا باخود ببرد..چيزي نمانده
من مي خواهم بروم.مي خواهم با تو بمانم
يك - فروغ فرخزاد /دو- اخوان/ سه- سيدعلي صالحي /چهار- مشيري

پي نوشت
امشب كه تو در كنار مني غمگسار مني // سايه از سر من تا سپيده مگير
مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin