Wednesday, September 26, 2007




يك اتفاق ،‌ يك نمايشگاه
هميشه اتفاق هاي بزرگ از يك حادثه كوچك آغاز مي شوند . هميشه كشف يك حقيقت از درگير شدن با واقعيت‌هاي ملموس اطراف مان ميسر مي شود و هميشه راهي وجود دارد براي طرحي نو در انداختن


يك روز داغ تير ماه بود كه راهي موسسه خيريه مهر ايرانيان شديم . آنجا 12 دختر بچه 5 تا 9 سال كه از نعمت پدر و مادر محروم بودند ، و زندگي را با شادي و شيطنت مي گذراندند نمي دانستند روزي قرار است عكاس بشوند.
يك روز داغ تيرماه بود كه اين فكر مثل جرقه از ذهن مان گذشت . قرار بود كه بچه ها خوب ببينند . قرار بود بچه‌ها ياد بگيرند بتوانند آنچه را مي بينند توصيف كنند . قرار بود بچه ها با حواس خويش درگير شوند و آنها را به كار بگيرند . معتقد بوديم تلفيقي از ثبت تصوير در قالب نگاتيو ها ي سياه و ثبت آنها در قالب دست نوشته هاي سپيد

مي تواند اين توانايي را بالاببرد


يك روز داغ تيرماه بود كه كار را شروع كرديم . اول همه چيز سخت بنظر مي آمد اما تصميم گرفتيم مصمم بمانيم و ميدان را خالي نكنيم . تقويم را كه نگاه كرديم نگاه مان روي روز جهاني كودك درجا زد. و باز بي آنكه ترديدي كنيم از برپايي يك نمايشگاه عكس گفتيم. مي دانستيم اين هم ما را و هم بچه ها را تشويق خواهد كرد كه پيش برويم. كار كردن با بچه ها اگرچه دلچسب بود اما ظرافت هاي خاص خود را نيز طلب مي كرد

بيست و هفتم تيرماه: با مقواهاي عمود بر هم يك مستطيل خيالي ساختيم و بچه ها عكاسي كردند. بچه ها دنبال تصاوير ملموس تر مي رفتند . روي صورت ما مكث مي كردند و شاتر خيالي شان را فشار مي دادند . بچه ها تمام موسسه خود را عكاسي كردند و قرار شد عكس هايشان را برايمان بياورند. آنها از مربي‌هايشان ، گربه موسسه ، و اتاق‌شان عكاسي كردند.
سوم مرداد ماه : جلسه دوم را با بريده هاي روزنامه ها شروع كرديم . قرار شد بچه ها از ميان روزنامه ها و مجلات عكس هايي انتخاب كنند . مي خواستيم ببينيم بچه ها چگونه مي بينند و تعريف شان از عكس چيست . عكس ها قرار شد روي كاغذ هاي رنگي چسبانده شوند و بچه ها توصيف شان را از آنها بنويسند . قرار شد عكسي را كه مي بينند بنويسند تا بدانيم كدامين نكته سبب گرديده آن عكس روي كاغذ رنگي شان چسبيده شود


ده مرداد ماه : دوربين هاي يك بار مصرف با همكاري لابراتور صاحبقرانيه و كمك هاي بي دريغ آنان در اختيارمان قرار گرفت و بچه ها را شوقي وصف ناشدني در برگرفت . دوربين ها تك به تك از جلد هايشان خارج مي شدند و صداي جيغ بچه ها تمام موسسه را پر كرده بود . آنروز بچه ها ياد گرفتند چگونه از داخل مستطيل كوچكي ، هر چه از دنيا مي خواهند را براي هميشه مال خودشان كنند . بچه ها ياد گرفتند خوب ببينند . بچه ها ياد گرفتند كه فرصت ها كم است . دوربين هاي 24 تايي را بايد طوري استفاده مي كردند كه بهترين ها را عكاسي كنند و از حاشيه عبوركنند و به اصل برسند . اين را بچه ها ياد گرفتند كه براي داشتن يك عكس خوب بايد دقت كرد چون دوربين هاي 24 تايي شان زود تمام مي شد و آنها هنوز عكس خوبي نگرفته بودند. آنروز را بچه ها از صورت هاي همديگر ، از ژست هاي خنده دار شان براي همديگر و از خانه شان عكاسي كردند
هيجده مردادماه: پارك نياوران شلوغ بود . بچه ها مي خواستند عكس بگيرند. 12 دختر بچه كه دوربين به دست راهي پارك بودند . حس قشنگي داشتند. خودشان را به مردمي كه از دوربين هايشان مي پرسيدند عكاس معرفي مي‌كردند و به مردم توضيح مي دادند كه عمو سربخشيان معلم عكاسي آنهاست. آنها ياد گرفتند كه خوب ببينند و فرصت ها را از دست ندهند . زنان و مرداني كه روي نيمكت هاي پارك نشسته بودند ، بچه هاي قد و نيم قد كه در زمين بازي پارك دنبال هم مي كردند، فواره هاي پارك ، بچه هاي بستني به دست و درخت ها و گل هاي پارك همگي سوژه هاي عكس هاي آنان شدند


بيست و پنجم مرداد ماه : اين جلسه بچه ها ياد گرفتند دوربين را فقط افقي به دست نگيرند ، قرار شد با صفحه مستطيلي شان بازي كنند . بچه ها ياد گرفتند يك سوژه را خوب ببينند و دكمه شاتر را فشار دهند . آنروز بچه ها معلم شان را در صفحه هاي رنگي كاغذ هايشان تصوير كردند. آنها هرچه از عمو سربخشيان شان مي ديدند نوشتند. قرار شد اين بار بچه ها از او عكس بگيرند و او را توصيف كنند. عكس هاي آنها تمام حس كودكانه شان را در خط به خط كاغذ به تصوير مي كشيد. آنها چيزهايي از معلم شان ديده بودند كه ذهن تيزبين شان را مجسم مي كرد
يك شهريور ماه: براي عكاسي از باغ ملي راهي ميدان توپخانه شديم. بچه ها با شگفتي به ديوارهاي بلند و درهاي بزرگ دروازه تهران نگاه مي كردند و سرشار از سوال بودند . وقتي مي فهميدند كه اين درها و نقوش آنها چه قدمتي دارند، دوربين هايشان را در دستان كوچكشان مي گرفتند و آن ها را ثبت مي كردند. وزارت خارجه ، تصوير سربازهاي هخامنشي و سربازهاي آماده به حمله روي دروازه آن ها را مدت ها به خود مشغول كردند و سوال هاي آنها تمامي نداشت. بعد از هر سوال صداي شاتر بود كه آشكار مي كرد آنها چقدر تحت تاثير تاريخ خود قرار گرفته اند
نوزدهم شهريور ماه: صبح زود راهي شهر تاريخي ابيانه شديم . مي خواستيم بچه ها رنج سفر براي عكاس شدن را دريابند. مي‌خواستيم بچه ها ياد بگيرندكه راهي طولاني از خانه هايشان تا آنجا آمده اند تا بهترين عكس هايشان را بياندازند. كوچه هاي قديمي ابيانه،‌درها و خانه ها ، زنان و مردان با لباس هاي سنتي و محلي، همه و همه سوژه‌هاي نابي بودند كه بچه ها را چند ساعتي غرق در خويش كردند و عكس هاي ماندگاري شدند. پيوند ميان

تاريخ ، عكس و كودكاني كه راويان آن بودند خود زيباترين تصوير آن روز بود


بيست و سوم شهريورماه: بعد از آشنايي مان با جمعيت دفاع از كودكان كار و خيابان ، قرار شد براي بازديد از عكس‌هاي اين بچه ها كه در نمايشگاهي در خيابان زمزم در محل جمعيت برپا شده بود برويم . براي بچه ها ديدن عكس هاي نوجواناني كه كار مي كنند و در حين كار كردن عكاسي هم مي كنند جالب بود. آنها عكس هاي برگزيده خود را انتخاب كردند و به دوستان نوجوان شان نمره دادند. سميه يكي از بچه پرسيد چرا در عكس هاي اين بچه ها پارك و درخت نيست ؟ و عسل پرسيد چرا اين عكس ها سياه و سپيدند ؟ !!!از آنجا راهي بازار شلوغ عبدل آباد در نزديكي جمعيت كودكان كار شديم. عكاس‌هاي كوچولوي ما آنجا فراتر از تصور ما ديدند و به تصوير كشيدند. آنها مثل يك عكاس خبره گاهي سوژه هايي را كشف كرده بودند كه واقعا بي نظير بودند و ماندگار
سي شهريور ماه: آخرين جلسه كلاس عكاسي را در ميدان تجريش و حول و حوش امامزاده صالح برگزار كرديم. بچه ها از حوض وسط امامزاده صالح ، از مرداني كه وضو مي گرفتند و از زائرين عكس گرفتند. بازار و مغازه‌هاي رنگ و وارنگ تجريش هم آنها را گاه ميخكوب مي كردند تا از شيشه ويترين ها عكاسي كنند. آخرين حلقه فيلم ها مي رفت تا تمام شود و آنها ديگر خود مي دانستند سراغ كدام سوژه بروند و روي كدام صورت مكث كنند و كدام اتفاق جاري در خيابان و بازار را شكار كنند. و ما مي ديديم كه سه ماه گذشته است و نگاتيو هاي سياه مي توانند عكس هاي رنگي و شادي باشند،مي ديديم كه اين روزهاي عكاسي ، آينده اي را كه مي تواند بعضي از آنها را عكاس هاي سرشناسي كند طرح زدند. شادمانيم كه دستاورد سه ماهه كار ما عكس هايي است سرشار از زندگي‌ و اميدواريم عكس قاب ذهن همه كودكان پر از تصويرهاي رنگارنگ از زندگي باشد و همه كودكان به درك رنگ ها و تصاوير زندگي كه حق همه آنهاست برسند. اين عكس ها ترجمان نگاه كساني است كه ما آنها را كوچولو خطاب مي كنيم


حسن سربخشيان . پروانه وحيدمنش



از 15 مهر در استقبال از روز جهاني كودك در گالري نيكول سيزده دختر بچه 5 تا 9 ساله كه مي‌خواهند عكاس شوند تصوير دنياي اطراف خود را در مستطيل كوچك دوربين عكاسي ثبت كرده‌اند به نمايش مي گذارند

اين 13 دختر بچه برروي كارت دعوت نمايشگاه خود هدف از برگزاري نمايشگاه را چنين نوشتند:براي خاطره‌هايمان كه مي‌خواستيم بماند/ براي كوچه‌هاي شهرمان كه نمي خواستيم از ياد بروند/ براي زندگي كه با ما زندگي مي‌كند/ خواستيم عكاس شويم/ ما از دريچه يك مستطيل / دنيا را ثبت كرديم/ تا بماند براي هميشه / آن چه ما مي‌بينيم/ آن چه ما به ياد مي‌سپاريم

در نمايشگاه كودكان 35 قطعه عكس رنگي 60 در 50 از 15 تا 20 مهر در گالري نيكول واقع در خيابان مطهري، بعد از مفتح، خيابان شهيد اكبري پارسا كوچه آزادي پلاك 3 به نمايش در خواهد آمد
مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin