Thursday, November 29, 2007



به مادران ياران در بند
به مريم حسين خواه و تمامي زناني كه در زندان ستاره مي شمرند

بنويس فرزندم بنويس آب ، بنويس ،بنويس بابا ، بنويس عزيزكم بنويس نان، بنويس ، بنويس آزادي ، بنويس بنويس مردم ، بنويس انسان
بنويس
بنويس انسان
بنويس انسان انسان انسان
پدرت باز مي گردد ،‌ غم نان تمام مي شود .آسمان را نگاه كن . كدام ستاره را مي خواهي برايت بچينم ؟ بنويس آسمان ، بنويس مهر

نوشتم مادر بابا ، جنگ او را از ما گرفت ، نوشتم مادر نان ،‌سهم شب هاي ما نشد، نوشتم مادر مردم، دار مي زنند سرهايشان را ، نوشتم مادر آزادي تيربارانش مي كردند. نوشتم مادر انسان به بندم كشيدند
مادر بگو چه چيز را اين همه سال فراموش كردي يادم بدهي كنج آن خرابه ؟ مشق ديكته هاي مرا چرا از خشم، بغض و انتقام پرنكردي ؟ چرا به من ياد ندادي از گلوله بنويسم ؟ چرا به من ياد ندادي فرياد بزنم؟. چرا قلم به دستم دادي مادر؟ چرا پشت آن پلكهاي خسته ات اشك هاي در بدري ات را پنهان كردي و به من ياد دادي بنويسم انسان؟ كدام انسان مادر؟ چرا زندان را برايم نكشيدي وقتي برادرت حبس ابد شد ؟ چرا براي شكم خالي ام نان كشيدي و سنگ به دستم ندادي مادر ؟ چرا مدارا يادم دادي تا فقط بنويسم بنويسم بنويسم
مادر اينك مي دانم بيرون اين سلول هاي خفه ، بيرون اين دقايق هر كدام سالي ، بيرون اين زندان اين پا و آن پا مي كني . مي دانم يادت مي آيد شبهايي كه مداد سياهم را مي تراشيدي و به من ياد مي دادي از عشق بنويسم . يادت مي آيد ؟ مادر من جز عشق چيزي روي اين كاغذهاي معطل ننوشته ام . مرا به جرم بي جرمي به بند كشيده اند مادر . مادر من به حرمت انسان زنداني شده ام
اما بگذار يكبار بي دغدغه برايت بنويسم مادر . مي داني چرا روزهايم را در اين تعفن انگيز فضاي اين بزدلان سر مي كنم ؟ چون من به حرمت انسان بر آنكه دروغ را آيين سروري اش كرده شوريدم . اين هذيان مردي است كه از به آتش كشيده شدن تصويرش بيم دارد . اين بندها كه بر دستم زده اند ترس مرداني است كه از آينه مي ترسند . از كتاب بيم دارند، كه از قلم ميله زندان ساخته اند.مادرم اين زنجير ها كه بر دستان من سنگيني مي كند خشم فروخورده مردي است كه چوپاني اش را هيچ گله اي نپذيرفته است . اين تورم كينه است . اين تورم استبداد است
مي دانم باز به صورتم زل مي زني و مي خواهي ساكت باشم مادر .اما بگذار اين فرياد را روي دريچه هاي قلب ات هوار كنم مادر . من تنها از انسان سرود خوانده ام. من از هر نژادي جز انسان بيزارم

مادر بنويس با من آزادي مادر بنويس با من انسان مادر بنويس با من رهايي... بنويس با من تا آزادي


مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin