Thursday, December 13, 2007


این روزها هوا سرد است . کسی می گوید باید به فکر شمعدانی ها بود که سرما نزنند.تو نیستی . پشت پنجره یک ردیف کفتر چاهی نشسته اند. دنبال خبری از تو می گردم بین بال هایشان . اتاق بوی عود می دهد . بچه ها سردشان شده . کسی نیست این حوالی که دلش برای دست های بچه ها گل بچیند و به شمع دانی ها آب بدهد. نشسته ام روبروی پنجره ای که می گوید تو نیستی و بچه ها سردشان است و من به قاب عکس های خالی نگاه می کنم و می خوانم

من از نهایت شب حرف میزنم
من از نهایت تاریکی
و از نهایت شب حرف میزنم
اگر به خانه ی من آمدی برای من ای مهربان چراغ بیاور
و یک دریچه که از آن
به ازدحام کوچهء خوشبخت بنگرم


******
پی نوشت اول


نمایشگاه آثار عکاسی 6 کودک کار و خیابان از سوی جمعیت دفاع از کودکان کارو خیابان از امروز پنج شنبه 22 آذر لغایت30 آذر در فرهنگسرای ارسباران برگزار می شود. این بچه ها همچنین روزهای شنبه و یکشنبه 24 و 25 آذر در دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران به روی صحنه می روند تا نمایشی به نفع موسسه خود برگزار کنند. این نمایش در دو سانس 1- 2 بعد از ظهر و همچنین 6- 7 بعد ازظهراجرا خواهد شد. حضورتان را انتظار می کشیم


پی نوشت دوم
الان که دارم می نویسم احمدرضا احمدی در اتاق کارمان نشسته است. سانس اول کنسرت گروه موسیقی آوین که دختر وی ماهور در آن تار می نوازد و امشب به فرامرز پایور تقدیم شده است نیز در حال اجراست
با خنده ای شیرین برای مان حکایت می گوید و گاه ریز ریز می خندد میان واژگانش . با حالتی غریب می گوید: به استالین گفتند پوشکین نویسنده بزرگی بود به ادبیات روسیه خدمت زیادی کرد ، اگر از وی مجمسه ای بسازید عالی است . شش ماه بعد مجسمه پرده برداری شد. استالین بزرگی ساخته شده بود که داشت کتابی از پوشکین می خواند
مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin