Sunday, December 23, 2007


اگر شعري روي يك دستمال كاغذي ديديد كه با خطي خوش نوشته شده بود و در يك كافه معمولي در يك قسمت مركزي شهر روي شيشه يك ميز سرگردان بود حتما آن را يادداشت كنيد . امروز وقتي مغزم از يك سري وا‍‍ژگان كهنه شاكي بود و از دلهره اي كبره بسته بيزار چشمم به اين شعر افتاد روي همان ميز سرگردان كه يك سرش چپي ها نشسته بودند و يك سرش ليبرال ها و در ميانه من كه با هيچ خاطره اي رفيق نبودم


پنجره ها وا مي شوند

پنجره ها بسته مي شوند

پنجره ها وابسته مي شوند


پي نوشت: نگراني ها در مورد بچه هاي بازداشت شده هنوز وجود دارد خصوصا در مورد اخباري كه در مورد سعيد حبيبي وجود دارد. حتي اگر اين اخبار را شايعه اي بيش ندانيم حاكميت بايد براي ابطال اين شايعات حداقل به سعيد و دوستانش اجاره تماس با خانواده هايشان را بدهد . اين طبيعي ترين و اوليه ترين حق يك زنداني است
مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin