Thursday, January 03, 2008




صبح بخير. تولد ت مبارك ! مي خواستم بيايم باهم برويم همين حوالي گشتي بزنيم و قهوه اي بخوريم و تو سيگاري دود كني . هستي يا بايد باز دنبال ات بگردم بين تمام اين دل مشغولي هايي كه آدمي زاد دارد؟ هستي تا باهم برويم انقلاب و دنبال تو بگرديم؟هستي باهم پشت شيشه كتاب فروشي ها براي پوسترت شكللك در آوريم و باهم از ته دل بخنديم؟ هستي تا باهم برويم كباب بناب بخوريم ، بعد سوار لكنته تو شويم و گاز بدهيم تا ظهيرالدوله و از پيرزن سرايدار بخواهيم در را باز كند تا برايت فاتحه بخوانيم؟ هستي تا بگويم مي خواهم مثل تو باشم و تو چرخي بزني زير باران ؟ هستي يا من بايد هي منتظر بمانم كه نيستي يا هستي و من نيستم يا هردومان نيستيم و فكر مي كنيم هستيم ؟ هستي وقتي من دلم سخت گرفته باهم انار دانه دانه كنيم ؟ من دلم مي خواهد باهم دنبال آخرين نشانه شگفت خلقت بگرديم، هستي يا بايد باز صبر كنم؟ می آیی باهم برویم ظهير الدوله قصه بخواني برايم از ابراهيم در گلستان ؟به پیرزن سرایدار بگو در را باز کند هوا برفی است این روزها
مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin