Tuesday, July 29, 2008



زن بر می گردد و با صدایی که انگار از ته چاهی خالی بلند می شود می گوید


ما که باختیم تو نباز

،پی نوشت: این روزها عادت کرده ام صورت همشهری هایم را به خاطر بسپارم .دقت کنید به صورت رانندگان تاکسی موتور سوارها ، دست فروش ها ، کارمندان و ... فکر نمی کنید چیزی در صورت مردم در حال تحلیل رفتن است ؟ چیزی که انگار هیچ کس به فکر آن نیست... وقتی نان حرف اول و آخر همه نشستن ها و برخاستن ها می شود دیگر جایی برای خطوطی که خنده روی صورت می کشد نیست. این را دوست خبرنگار دانمارکی ام دیروز گفت... چرا صورت ها هر سال که می آیم بی روح تر می شوند؟ رنگ کجاست در این شهر رو به افول؟
مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin