Saturday, November 22, 2008



جمعیت دفاع از کودکان کار و خیابان
خیابان زمزم - خیابان طاهری - خیابان متین -پلاک 40 ...در حاشیه خط آهن

اینجا یک پارکنیگ قدیمی است ، با چند اتاق کوچک که در حاشیه آن قرار دارد. دیوارهای سیمانی آن را بچه ها نقاشی کشیده اند. در آهنی رنگ و رو رفته ای دارد که همیشه چند تایی پسر بچه از آن آویزان اند


وقتی صبح های زود می روید و نان و شیر برای کودکان دلبندتان می خرید، وقتی کیف مدرسه اش را پر می کنید از خوراکی ، وقتی عصر پشت چراغ قرمز دعا می کنید زودتر برسید تا بچه تان زیاد در سرما نماند شیشه ماشین را حتما بالا می کشید وقتی پسر بچه ای هشت - نه ساله التماس می کند از او سیم ظرف شویی بخرید و دل تان قطعا نمی خواهد به صورت سیاه و لباس های رنگ و رو رفته و پاره او نگاه کنید... کودک شما در مدرسه منتظر شماست


وقتی شب به دخترتان قول می دهید او را به فست فود ببرید ، شال گردن و کلاهی که تازه برای او خریده اید را تن اش می کنید ، بوسه ای بر گونه هایش می زنید و راهی می شوید جلوی در فست فود شلوغ خیابان های منتهی به کوههای شمال تهران قطعا پسر بچه و دختر بچه ای را می بینید که لباس شان پاره است ، دستان شان سیاه است و به جای دستکش در دستان شان فال حافظ دارند. شما دست دخترتان را می گیرد و قدم هایتان را تند تر می کنید تا این بچه ها را نبینید. سفارش که می دهید ، سیر سیر که از جای تان بلند می شوید باز جلوی در دستی جلو می آید ولی شما باید بروید


این کودکان که مثل سایه نادیده گرفته می شوند، کودکان کار و خیابان ، کودکانی هستند که صدای فریاد و شعار رئیس جمهور مهرورز و باقی مسئولین که جز به حجت شرعی کاری نمی کنند و صندوق آهنی خانه شان می تواند یک بانک تمام عیار باشد برای حمایت از آنها صور اسرافیلی می شود که هیچ گوشی را یارای نشنیدن آن نیست . با این حال آنها بدور از هر امکاناتی کار می کنند و ما آنها را نادیده می گیریم


جمعیت دفاع از کودکان کار و خیابان تشکلی غیر دولتی است که در کنار دیگر فعالیت هایش مسئولیت آموزش این کودکان که اغلب افغانی اند و به دلیلی مهاجر بودن از حق تحصیل محروم اند را به عهده دارد. مردان و زنان کوچکی که یک خانواده را اداره می کنند هر روز قبل از شروع کار راهی جمعیت می شوند تا یاد بگیرند اعداد بزرگ تر از فروش یک جوراب را جمع بزنند ، یاد بگیرند خطوط روزنامه هایی که هر روز سر چهار راه می فروشند را بخوانند و اگر شد نامه بنویسند


پلیس امنیت دیروز درب های این جمعیت را پلمب کرد تا کودکان افغانی دیگر درس نخوانند که طبق قانون آنها از آموزش در ایران محروم اند .اختلاط کلاس ها یکی از دلایل تعطیلی جمعیت ذکر شد، اینکه چرا زکیه کنار بشیر می نشیند ، حسن کنار شیبا ، میلاد کنار بنفشه !!!...حالا این کودکان در پارک کنار مدرسه ،کلاس هایشان را تشکیل می دهند، کک هیچ کس هم نمی گزد. رئیس جمهور باز از عدالت خواهی و کمک به فقرا در هر کوی و برزن سخن خواهد راند ، تریبون ها آماده می شوند و دروغ ها یکی پس از دیگری در تاریخ ثبت می شوند. شمااز سر کار بر می گردید و یک روزنامه از بشیر سر چهار راه می خرید . پسر تان سرگرم بازی است و شما نمی دانید حداقل 100 کودک دیروز از حق خواندن و نوشتن محروم شده اند


سیگاری دود می کنید و با کانال های تلویزیون بازی می کنید


احمدی نژاد در مراسم تودیع علی کردان خدمت گزاری به مردم را وظیفه همه مسئولین دانست


پی نوشت: من فراموش می کنم پس من هستم
مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin