Saturday, December 06, 2008




شانزده آذر نرسیده به انقلاب پیاده می شوم





کرایه را می دهم و به تابلوی خیابان 16 آذر نگاه می کنم . موتورسوارها در هم می لولند.خیابان انقلاب مثل همیشه شلوغ است و بوی دود می دهد. تبلیغ فلان و بهمان دانشگاه جدید التاسیس کف خیابان ریخته است. دستم را می کنم در جیب پالتو و سربالایی خیابان 16 آذر را بالا می روم . حالا دیگر هیچ کدام از خاطره های پنجاه و پنج سال قبل در ذهن این خیابان مرور نمی شود. دست فروش ها پیاده رو را پر کرده اند و هیچ صورت آشنایی را نمی شود دید که به سمت درهای آهنی دانشگاه تهران می رود

روزهای رفته جلوی چشمم رژه می روند ... 16 آذر های 78 تا 82 ...15 آذر 1385، 16 آذری که زندان ها دانشگاه شده بود، روزهای رفته آزارم می دهند

حالا چند نفر از بچه های جدید الورود دانشگاه تهران در تقویم هایشان منتظر آمدن 16 آذرند ؟
همه چیز عوض شده است
حتی فکر کردن هایمان
حتی خواستن هایمان

حتی نخواستن هایمان
حتی فریاد زدن هایمان

وحتی تقویم هایمان
شانزده آذر پیاده می شوم آقا چقدر تقدیم کنم ؟
مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin