Sunday, January 04, 2009

مصدقی دیگر رخت از جهان بربست
دیر است ، همیشه دیر می رسیم. همیشه دیر می رسیم و یادمان نمی ماند برای بار بعد غفلت نکنیم... نصرة الله خازنی ، رئیس دفتر دکتر مصدق ، مردی که بیست و هشت ماه با مصدق در سنگر مبارزه برای مام میهن همراه بود، پیری که در روزهای کودتا ، لحظه به لحظه و دقیقه به دقیقه با او بود ، کسی که وقتی نام مصدق می آمد اشک در چشمانش حلقه می زد ، وقتی از پرتاب سنگ به خانه او تعریف می کرد بغض راه گلویش را می گرفت ، کسی که تاریخ زنده ای بود که کمتر دیده شد درگذشت
پیرمرد سرشار بود از سخن هایی که باید به یادگار می ماند، انگار وظیفه خود می دانست برای هر کس که از آن روزهای سخت سوالی می کند با طمانینه سخن بگوید
او متولد ششکلان تبریز بود ، پدرش خازن دولت احمد شاهی مردی حکیم بود . نصرة الله در تبریز در کنار کسروی بسیار آموخت . وقتی هم که راهی تهران شد باز در خیابان 30 متری (کارگر امروزی) جایی که دفتر وکالت کسروی بود حضور می یافت . دغدغه اش ایران بود، هر گاه از آنچه برای این سرزمین انجام داده بود می گفت وجودش را شعفی وصف ناشدنی در بر می گرفت
پیرمرد شمرده سخن می گفت . گاهی در میان حرف هایش وقتی به تبریز می رسید جمله ای به آذری می گفت . افسوسی تلخ اما همیشه در وجودش بود . مام میهن را این روزها تنها می دید و ترس از فردای ایران آزارش می داد
دست نوشته های بسیار داشت ، کتاب هایش بخشی از تاریخ این سرزمین اند .به راستی شاگرد مصدق بود و صادقانه زیست و چون ورجاوند بزرگ ناباورانه زمین را ترک گفت

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin