Sunday, January 04, 2009


تولد تولد است حتی اگر در گورستانی باشد که با هزار میله و آهن مانع از ورودت می شوند. حتی می شود برای پیرزنی 74 ساله که در گور خفته و سال هاست منتظر کسی است که برایش چراغ بیاورد تولد گرفت


کنار سنگ گورش ایستاده ایم ... نگاه می کنم به صورت مردی که خطوط روی سنگ را می خواند و در چشمانش حرف های زیادی فرصت می خواهند که ادا شوند ... می روم تا آن روزهای مرگ فروغ .. کنار گور ایستاده ایم ... دستان مردی را گرفته ام که سال هاست می شناسمش .. حتی فروغ هم می گفت ما چقدر به هم می آییم... خنده ام می گیرد ... فروغ پیرزنی 74 ساله و من زنی بیست و هشت ساله هر دو هنوز منتظریم . دستان مرد را می گیرم و بوسه می زنم ... فروغ نگاه می کند و ما آرام از کنار او می رویم ... او هم می داند این روزهای ما سخت می گذرد ... اما ما هنوز منتظریم
مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin