Wednesday, April 01, 2009

كاوه گلستان




يك يغل نعناع
يك كاسه شراب سرخ
يك مشت گل محمدي

گورستان افجه

سيزدهم فروردين هشتاد دو - هشتاد و هشت
تو روبروي ما تخت دراز كشيده اي و شيشه لنزت را تميز مي كني . بوي تند علف مي پيچد در مشامم . خواب كه هستي بيشتر ما را مي بيني . درخت هاي بالاي سرت جوانه هاي ريزي داده اند و سبد هاي سبزه نوروز روي سنگ قبر هاي اطراف كم كم زرد شده اند
كوه ها كمي برف گرفته اند
هوا كمي مهي است
باد سردي مي آيد
تو لنز ات را تميز كرده اي و منتظري ما در تير رس نگاهت بنشينيم تا تو با همان صداي غريب ات آرام بگويي
يك - دو - سه
و بعد بجاي آنكه به ژست ما دو تا كنار سنگ قبرت نگاه كني دستهاي كبره بسته كودكي را ثبت كني كه هميشه وقتي نگاهش مي كنيم خالي صورت اش ما را سرگردان مي كند
كدام نگاه پشت اين تصوير در ميان سختي ها و رنج ها جان مي دهد ؟
تو مي گويي يك - دو- سه
و ما بر مي خيزيم تا در پيچ جاده گم شويم
خوش بحال ات گورستان افجه
گاهي قبرستان هم شانس مي آورد
حالا ديگر مي خواهم خاطراتم را فقط براي سنگ قبرهاي تو بگويم
يك - دو - سه
سنگ قبر زرشكي رنگ شسته شده با شراب و گل محمدي و نگاه من و تو
افجه
مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin