Wednesday, June 10, 2009





تاوان آری پدرانمان

یک بار دیگر شناسنامه ها را روی طاقچه ردیف می کنیم. به خیابان ها می ریزیم . شعار می دهیم. بی پروا تر از همیشه تاریخ این سی سال. مثل یک انقلاب درون انقلاب. خودمان هم نمی دانیم فردا چه خواهد شد . می خواهیم او نباشد . می خواهیم سایه نکبت دروغ از سر فرزندان مان کم شود. می خواهیم نه بگوییم. سال هاست فرزندان این خاک تاوان یک آری را پس می دهند. می خواهیم نه بگوییم .این بار اما نه مثل پدرانمان که مثل خودمان. درون سرنوشتی که آنها رقم زده اند و ما پیش خواهیم برد
یک بار دیگر به پای صندوق های رای می رویم. بی محابا همدیگر را صدا می کنیم. از هم می خواهیم تا دوم خرداد جدیدی خلق کنیم. چشمانمان را می بندیم و به حداقل ها راضی می شویم تا حداکثر احترام مان حفظ شود. نگرانیم . برای روز جمعه نگرانیم. برای صندوق های رای نگرانیم . برای انتخاب شدن دوباره او نگرانیم و از بوی خون و زندان و تحقیر بیزاریم
خسته ایم
دستان پینه بسته ، شکم های گرسنه ، صورت های تکیده ، نگاه های منتظر ، آرزوهای برباد رفته نگرانند. اگر او دوباره بیاید؟
کوچه تبدار است. میدان آزادی تبدار است. ولیعصر با آن درخت های عظیم اش تبدار است
شهر دیگر شبیه روزهای او سرد و خاکستری نیست. حرف ها شعار می شوند و شعارها فریاد
دیگر امر قدسی وجود ندارد
دیگر مقدسی جز خدا نیست
دیگر کسی بی جهت تقدس نمی شود

با امید هایمان قمار می کنیم
با همه آنچه این سالها از کودکان ، زنان و جوانان این خاک دریغ شد قمار می کنیم
قمار می کنیم و در انتخابات شرکت می کنیم
تا نه آخر را برای آخرین بار فریاد کنیم
و اگر این نه شنیده نشود ایرانی هم باقی نخواهد ماند
ایرانی هم باقی نمی ماند
این نه را باید آنها که خود را بری از هر شبهه ای می دانند بشنوند

آری شیطان پس از شش هزار سال صندلی آسمانی اش را از دست داد . صندلی های زمینی چقدر معتبرند ؟؟؟؟؟
مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin