Monday, June 15, 2009


آقای رهبر با شما هستم


همه درحال جمع شدن در میدان آزادی هستند

همه به میدان آزادی می روند

مادرم، عمه ها، زن دایی ها

زنان پیر و جوان

مذهبی، غیر مذهبی ، دانشجو، کارمند

گوش بعضی کر است

مصدر نشین که می شوی

ترس از گلوله و تیر که به جان ات می افتد

وقتی از خانه عنکبوتی ات در انتهای خیابان کاخ بیرون نمی آیی

نمی بینی

نمی شنوی

هنوز صدای جاوید باد می شنوی

راستی هیچ فکر کردی چرا این خیابان کاخ را برگزیدی برای زندگی

اما می دانم هیچ وقت به این فکر نکردی که عمر شاهان این روزها کوتاه است

دل خوش کرده ای به کدام باور

اسلامی که تو می گویی

همان امام علی که تو باور داری به او اقتدا می کنی

می گوید اگر خلخال از پای زن یهودی کنده شود فرد مسلمان دق کند جا دارد

چه می کنی این روزها تو؟
نشسته اای نظاره می کنی جشن کسی که با باتوم و خنجر، تیر و ترکش به جان مردم افتاده است

نظاره می کنی

خون را بر شقیقه جوانها

باتوم بر کمر دختران

نظاره می کنی دانشگاه را که به خون کشیده شد دیشب ؟
به خیابان نمی آیی کاش این صفحه اینترنت را باز می کردی و می دیدی بوی گاز اشک آور در شهر را
تا کی می خواهی در هر جمله ات ده بار و صد بار بگویی دشمن

این دشمنی که می گویی بهترین دوست توست، نشسته کنار تو ، برای پیروزی او مردم را به خیا بان ها دعوت می کنی آقای سید علی حسینی خامنه ای

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin